مهمان مامان
نویسنده:
هوشنگ مرادی کرمانی
امتیاز دهید
این داستان روایتگر خانوادهای در جنوب شهر است که قرار است میزبان عروس و دامادی از فامیل نزدیکشان باشند. مادر دلش می خواهد پذیرایی مناسبی از مهمانان داشته باشد، ولی...
مهمان مامان در قالب داستانی بلند، همدلی، دوستی و صمیمیت در بین چند همسایه و کمک کردن به دیگران در زمان سختی را به تصویر میکشد و برای نخستین بار در سال ۱۳۸۰ منتشر شد. این داستان به نوعی نشان دهندهی گوشههایی از آداب و رسوم زندگی خانوادگی ایرانی است.
داریوش مهرجویی، کارگردان سینمای ایران، هم در سال ۱۳۸۲ فیلمی سینمایی به همین نام از این داستان هوشنگ مرادی کرمانی اقتباس کرد. این فیلم با استقبال تماشاگران روبهرو شد و در بیست و دومین جشنواره فیلم فجر به عنوان بهترین فیلم انتخاب شد.
در قسمتی از داستان میخوانیم:
«جلوی پسر خاله و عروس بشقاب تخمه بود و توی شیرینی خوری شیرینی های تری که خودشان آورده بودند.بهاره سر خود شیرینی ها را گذاشته بود تو شیرینی خوری و آورده بود: - میخواستیم شیرینی بخریم. فکر کردیم این دور و برها شیرینی خوب نیست که قابل عروس خانم باشد. بابام دیر آمد وگرنه میرفت از خیابانهای بالا شیرینی میخرید. دیدید چه قنادیهایی آن بالاهاهست! -ماشاالله چه سروزبانی داری، چه تعارفهایی بلدی! ما با این سن و سال از این چیزها بلد نیستیم. -استادش مامانش است. مامان کو؟ -تو حیاط با همسایهها حرف میزند و کارهایی هم میکند. پسرخاله بلند شد: -خاله جان به زحمت افتاد. خاله جان، خاله جان! تو را خدا نمیخواهد زحمت بکشی. یک چیز مختصر و ساده میخوریم. ما که غریبه نیستیم.»
بیشتر
مهمان مامان در قالب داستانی بلند، همدلی، دوستی و صمیمیت در بین چند همسایه و کمک کردن به دیگران در زمان سختی را به تصویر میکشد و برای نخستین بار در سال ۱۳۸۰ منتشر شد. این داستان به نوعی نشان دهندهی گوشههایی از آداب و رسوم زندگی خانوادگی ایرانی است.
داریوش مهرجویی، کارگردان سینمای ایران، هم در سال ۱۳۸۲ فیلمی سینمایی به همین نام از این داستان هوشنگ مرادی کرمانی اقتباس کرد. این فیلم با استقبال تماشاگران روبهرو شد و در بیست و دومین جشنواره فیلم فجر به عنوان بهترین فیلم انتخاب شد.
در قسمتی از داستان میخوانیم:
«جلوی پسر خاله و عروس بشقاب تخمه بود و توی شیرینی خوری شیرینی های تری که خودشان آورده بودند.بهاره سر خود شیرینی ها را گذاشته بود تو شیرینی خوری و آورده بود: - میخواستیم شیرینی بخریم. فکر کردیم این دور و برها شیرینی خوب نیست که قابل عروس خانم باشد. بابام دیر آمد وگرنه میرفت از خیابانهای بالا شیرینی میخرید. دیدید چه قنادیهایی آن بالاهاهست! -ماشاالله چه سروزبانی داری، چه تعارفهایی بلدی! ما با این سن و سال از این چیزها بلد نیستیم. -استادش مامانش است. مامان کو؟ -تو حیاط با همسایهها حرف میزند و کارهایی هم میکند. پسرخاله بلند شد: -خاله جان به زحمت افتاد. خاله جان، خاله جان! تو را خدا نمیخواهد زحمت بکشی. یک چیز مختصر و ساده میخوریم. ما که غریبه نیستیم.»
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مهمان مامان